داستان شیر و شغال در کلیله و دمنه
آورده اند که در سرزمین هندوستان شغالی بود که ترک دنیا کرده و از خوردن گوشت و آزار حیوانات دوری مینمود.
دیگر شغالان به او ایراد میگرفتند ولی شغال جواب داد که دنیا ارزش ندارد و نبایستی ظلم و ستم کرد، نتیجه آنکه او در زهد و بیرغبتی به دنیا معروف شد.
در جنگلی که او زندگی میکرد، درندگان و حیوانات وحشی بسیاری زندگی میکردند.
پادشاه آنان شیری بود که همه از او اطاعت میکردند؛ پس شغال را احضار کرده و با او خلوت نموده گفت: من در احوال تو تحقیق کردم و حالا میخواهم به تو اعتماد کرده و در زمره نزدیکان من باشی.