جامعه فاطمیه

مشخصات بلاگ
جامعه فاطمیه

۱ مطلب با موضوع «سخنرانی ها :: مجالس :: سال 1399» ثبت شده است

جمعه, ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۰۲:۲۲ ق.ظ

مجلس هفده ربیع الاول

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد پیامبر اکرم ص و امام صادق ع: 1399/08/12

طبق آموزه‌های پروردگار متعال برای بندگانش، ‌بخش مهمی از فکر ما باید متوجه حیات ابدی ما باشد، چون زندگی ما در این عالم  کاملاً ً موقتی و مثل یک نسیم گذراست.

با وجود اینکه سرعت عبور ما از این عالم خیلی زیاد است، هر عاقل و اندیشمندی از خودش این سؤال را می‌کند که عمده‌ترین دلیل حضور من در این عالم چیست؟

صد البته وقتی خداوند دلیل بعثت پیغمبران را توضیح می‌دهد، در واقع دلیل اینکه پیغمبری به دنیا قدم می‌گذارد تا بعد رسالتی داشته باشد و خبری، انسان سِر حضور خودش در این عالم را هم از سِر حضور پیغمبران در عالم می‌فهمد.

ایام‌الله، میلادها و شهادت‌ها و روزگار بیعت‌ها و همه ایامِ اینگونه، در واقع فراخوانی است از طرف خداوند تبارک و تعالی و یک تِذکار و یادآوری است برای اینکه انسان لحظه‌ی حال را دریابد و توجه کند در همین حالت و در این بخشی از عمر که گذرانده است و بخشی از عمر که در پیش دارد. اینکه قرار است چه کاری در جهان انجام دهد و چه شکلی در جهان ایجاد کند.

خداوند متعال می‌فرماید که سرّ ارسال زنجیروار پیغمبران و اینکه با آنها کتاب، دین، شریعت، دستورالعمل زندگی و میزان آمد، همه برای این بود: مجموعه‌ای که به نام انسان خلق شد، قیام به قسط کند.

به عبارت دیگر زندگی انسان‌ها وقتی انسانی است که در سایه معارف توحیدی، جهان توحیدی و پر از قسط و عدل و داد ایجاد کنند.

پس اگر دین به زندگی بشر اضافه شد، برای این بود که زندگی بشر از ظلم و ظلمت خارج شود و مردم به حق و حقوقشان برسند.

در رأس همه پیغمبران، این رسالت بر عهده پیغمبر اسلام گذاشته شد. ایشان باید بالاترین احیا و احقاقِ حقوق را در جهان با دینی که به مردم عرضه می‌کند، به مردم معرفی کند، در اختیار مردم بگذارد و کسانی که امت او می‌شوند، برای اینکه این قسط و عدلی که پیغمبر به آنها موهبت کرده در جهان پیاده شود، موظف‌اند که تلاش کنند و از امکاناتی که در عالم هست استفاده نمایند.

آیه 25 سوره حدید این مطلب را با تفصیل متذکر می‌شود:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»

 

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»

ما پیغمبران خودمان را با سخن روشن و معجزات روشن فرستادیم درحالیکه با آنها کتاب بود و ابزار سنجشِ حق. آنها میزان با خودشان آوردند. فقط کتاب نیاوردند، فقط حرف نیاوردند، میزان آوردند. مردمی هم که دعوت پیغمبران را می‌پذیرند، موظف‌اند برای تبعیت از پیامبر، قسط را در جامعه اقامه کنند.

«وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»

 بعد می‌فرماید ما برای اینکه مردم چنین امکانی را داشته باشند، علاوه بر بینات و کتاب و میزان، آهن را نازل کردیم: َأَنْزَلْنَا الْحَدِید.

 وسیله‌ای که «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» باس و شدت دارد، از آن سلاح ساخته می‌شود و همزمان، آن شدتش با یک منافعی برای مردم همراه است.

پس اگر قرار است که مردم قسط را در عالم پیاده کنند، اولاً باید به تبعیت از تعالیم انبیاء باشد، مطابق کتاب و میزان و همراه با بینه باشد. اگر بینه باعث هدایت عده‌ای نشد و زیر بار نرفتند و مسیر خودشان را دنبال کردند، أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ؛ یعنی ما سلاح را هم به مردم آموزش دادیم و آنها را مجهز به سلاح کردیم و از مردم خواستیم که به این سلاح مجهز شوند. چرا؟

 «فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ» چون منفعت مردمی که دنبال قسط‌اند، با این تأمین خواهد شد. به عبارت دیگر قسط از این مسیر تأمین خواهد شد.

نزول حدید، نزول شمشیر و سلاح، به دنبال ارسال رُسل و همراه با کتاب و میزان، برای این بود که مردم از منافعش برخوردار شوند.

 «وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»

و اینکه خدا ببیند چه کسانی در درون و باطن دنبال این هستند که خدا را یاری کنند؛ یعنی دین خدا را و رسولان خدا را یاری کنند.

 در چه چیزی؟

فقط و فقط در یک چیز: اقامه‌ی قسط توسط مردم.

ما به این عالم آمدیم تا حق‌داران را به حقشان برسانیم و خودمان هم به حقِ انسانی و الهی و حقِ کمالی خودمان برسیم.

 اگر هم خدا چنین برنامه‌ریزی کرده است «إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»

مبنای قصه بر این است: کسانی که تبعیت از انبیاء الهی می‌کنند و به‌خاطر این تبعیت در جهت اقامه قسط تلاش می‌کنند، خداوندی که چنین چیزی را از آنها خواسته، قوی و عزیز است؛ یعنی قدرت یاری آنها را دارد و از احدی هم شکست نمی‌خورد.

 یک‌جاهایی هم به صراحت، خدا می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ».

من از شما این را مطالبه می‌کنم، نه فقط «یَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، بلکه «قَوَّامِینَ بِالْقِسْط» باشید.

یعنی تدبیر کنید، بیندیشید، تلاش و مجاهده کنید برای اینکه قسط و عدالت را در جهان به هر قیمتی که هست، پیاده کنید.

این یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین رسالت‌های هر انسانی است که خداوند به او نعمت وجود را عطا فرموده است. اگر به احکام الهی و علت خلقتمان توجه کردیم و نیز به آنچه که خدا مادامیکه در این دنیا هستیم از ما انتظار دارد و هنگامی‌که به آن دنیا وارد می‌شویم از ما درباره آن سؤال می‌کند؛ اگر به اینها توجه داشتیم، در واقع آن‌وقت است که مسیر انبیاء را طی کردیم. در اینصورت به شادی انبیاء و اولیاءالله شاد خواهیم بود و غم‌های آنها، غم‌های ما خواهد بود.

پیغمبر گرامی اسلام _ رحمه للعالمین _ مردی که امیدواریم ثمره تلاشش به دست ما به‌عنوان امت اسلام به دیگران هم برسد و اگر جهان ایشان را بشناسد، قطعاً به‌سوی ایشان خواهد آمد، چنین می‌فرماید:

«بِئْسَ اَلْقَوْمُ قَوْمٌ لاَ یَقُومُونَ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْقِسْطِ»

 بد جامعه و بد ملتی است؛ ملتی که برای خدا اقامه‌ی قسط نمی‌کند. بد ملتی است، ملتی که دنبال عدالت نیست و برای اجرای عدالت در حوزه‌های مختلفِ قضاوت، اقتصاد، سیاست، آموزش، تربیت، خانواده، فرهنگ، جامعه و برای هیچ‌کدام اینها قیام نمی‌کند. چه جامعه بدی است این جامعه!

 قطعاً جامعه‌ای که دغدغه‌اش ایجاد عدالت و توزیع امکانات به طور مساوی برای همه مردم نباشد، چنین امتی و چنین مردمی با پیغمبر اسلام یک نسبت حقیقی ندارند.

حضرت(ص) فرمود: «کلوا جمیعاً وَ لا تَفَرَّقوا»

از نعمت‌های خدا برخوردار شوید، از مواهب الهی استفاده کنید، ثروت تولید کنید، ثروت مصرف کنید، بهره بگیرید، ولی «کلوا جمیعاً.» با هم بخورید، با هم لذت ببرید، با هم سیر شوید، با هم شاد باشید، با هم بخندید «وَ لا تَفَرَّقوا»

یکی نیاید اول سفره بنشیند و بهترین قسمت غذا نصیبش شود و عده‌ای دوان دوان خودشان را به آخر سفره برسانند و خرده‌هایی گیرشان بیاید و یک عده هم هیچ چیزی گیرشان نیاید.

 بر سر سفره متحد بنشینید، متحد و دور تا دور سفره، همه‌ی شما بهره بگیرید. اگر آموزش است برای همه باشد. اگر تربیت است برای همه باشد. اگر موفقیت و شغل است، اگر اطلاعات و رانت اطلاعاتی است، برای همه باشد.

یک سمت را برای خودتان جمع نکنید. انباشت ثروت نکنید، آن قسمت برای خودتان تأمین شود و آن سمت دیگر سفره که جمع بسیاری نشسته‌اند خالی بماند و شما بشوید تک و آنها بروند یک سمت دیگر.

بین خودتان جدایی ایجاد نکنید. بین خودتان فاصله ایجاد نکنید. این چیزی است که اسلام و پیغمبر اسلام از امت خودش می‌طلبد. نه اینکه عده‌ای غرق امکانات باشند و احساس امنیت کنند و هر روز در حال جمع‌کردن بیشتر باشند و ندانند با این ثروت‌ها و امکانات چه کار کنند و هر از چندی خوشی زیر دلشان بزند. عده‌ای هم با دغدغه بخوابند، با دغدغه بیدار شوند، یک نگاهشان به سمت سفره‌ای باشد که می‌خواهد پهن شود؛ ولی چیزی در آن نیست. یک نگاهشان به سمت خانه‌ای باشد که معلوم نیست چه مدت سقفش بر سرشان هست. با تمام عزت نفسی که دارند مجبور شوند اظهار نیاز کنند، مجبور باشند دنبال کسانی بگردند که درد آنها را بفهمند و در جهت رفع گرفتاری آنها قدمی بردارند. پیغمبر از چنین جامعه‌ای و از مردمی که به چنین چیزی راضی شوند، بیزار است.

وقتی می‌توانیم برای پیغمبر واقعاً اظهار شادی کنیم که پیغمبر را از خودمان شاد کرده باشیم. در مسیری حرکت و تلاش کنیم که پیغمبر به‌خاطر آن، پیغمبر و مبعوث شد.

او «رَحْمَةً لِلْعَالَمِین» است. دوست دارد رحمتش شامل حال همه‌ی عالم شود. دوست دارد رحمتش حداقل در امت اسلام ظاهر و جاری شود. کتابش، سنتش و شیوه زندگی‌اش فهمیده شود. به آن عمل شود، سبک زندگی و قانون جامعه شود، معیار حکومت شود.

چنین کتابی، چنین سنتی و چنین تعالیمی اصلاح‌گر است، احتیاجی به اصلاح ندارد.

آنهایی که به خیال خودشان گمان می‌کنند باید این تعالیم را به‌روز کنند، مطابق با عقل کنند، عقلانی کنند و به اصطلاح دین را اصلاح کنند، اینها باید خودشان را اصلاح کنند.

آنهایی که مدعی‌اند مشکلات کشورمان ناشی از دینی بودن حکومت ماست که لازمه‌اش وجود ولایت‌فقیه و چیزهایی ازاین‌قبیل است، ادعا می‌کنند که مشکلات کشور ناشی از الزام به دین است و در دنیای امروز نمی‌شود با احکام دیروز زندگی کرد. معتقدند که باید طبق مردم‌سالاری، حکومت را چرخاند نه مردم‌سالاری دینی، معتقدند ملاک دینی را باید حذف کرد و اجازه داد شکل مقدسش حفظ شود؛ قداستش حفظ شود و مقدسات از حوزه امور دنیایی خارج و جدا شود، در قرآن در وصف همین‌ها گفته شده است:

«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/11)

وقتی به اینها گفته می‌شود که دین خدا را از روی زمین کنار نزنید و از کار نیندازید، امت اسلام را از اسلام خالی نکنید، تعالیم غیر دینی و مشرکانه را به اسم علوم روز، حرف روز و تعالیم روز به خورد مردم ندهید وقتی اینها به آنها گفته می‌شود، وقتی به آنها گفته می‌شود که اینها در جهان فساد، بی‌دینی و بی‌خدایی می‌آورد؛ اینها قسط و عدل و رسیدن حق را به حق‌دار از بین می‌برد، در جواب می‌گویند: " ما مصلحیم، ما می‌خواهیم ایران و مردم ایران پیشرفت کنند"

قرآن می‌فرماید: «أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یَشْعُرُونَ» (بقره/12)

 اینها مفسدند ولی شعورشان نمی‌رسد که مفسدند. این هم تعبیر عجیبی است!

شعورشان نمی‌رسد و نمی‌فهمند. کاری که اینها می‌خواهند انجام بدهند و مبارزه‌ای که علیه دین می‌کنند و جالب است که می‌گویند مسلمان و دین‌دار هم هستند، ولی در واقع حوزه دین را محدود به مقدسات گوشه طاقچه می‌کنند، خدا در وصفشان می‌فرماید: لَا یَشْعُرُون؛ اصلاً نمی‌فهمند و متوجه نیستند که نتیجه کارشان چیزی جز فساد نیست.

چه حرف‌هایی می‌زنند برای کسانی که دوست دارند به پیغمبر متعهد بمانند، ولی دنیای امروزشان تابع دنیای دیگران باشد. ببینید چه جوری حرف می‌زنند و جمله‌سازی می‌کنند:

«پیغمبر عزیز و مقدس! می‌خواهید جشن بگیرید، بگیرید... مجلس برپا کنید، چراغانی کنید، ما اصلاً با این چیزها مشکلی نداریم، ما هم به کمکتان می‌آییم. پیغمبر عزیز، قداستش هم در بالاترین حد و حبیب‌الله. همه صفات را درباره ایشان بگویید، حرفهایش اخلاقی و زیباست، اما مال عصر خودش است! الان دیگر دوره تعقل است... دوره سپردن رأی و سرنوشت به خود مردم است.»

 در واقع معنی حرفشان این است:

«خیلی برای شما ارزش قائلیم و ارادت داریم، خیلی دوستتان داریم ولی لطفاً شما کنار بایستید تا ما حرف بزنیم. شما خیلی حرف‌های قشنگی می‌زنید، ولی این حرف‌های قشنگ دیگر الان مشتری ندارد. همین که مردم دوست دارند حرف‌های ما را بشنوند؛ یعنی دیگر حرف‌های شما مشتری ندارد. ملاک نیز مردم‌اند».

به همین راحتی پیغمبر را از صحنه خارج می‌کنند. همان‌هایی که با ما در جشن ولادت پیامبر شریک‌اند.

می‌گویند: «نَحْنُ مُصْلِحُون» یعنی باورشان این است که دارند به نفع پیشرفت جامعه حرف می‌زنند و کار می‌کنند با قداست‌زدایی از حکومت و جامعه.

بعد برای اینکه حرف را به گمان خودشان مستدل‌تر کنند، این‌طور می‌گویند:

«خدا خودش گفت پیغمبر، پیغمبر خاتم است؛ یعنی قصه نبوت دیگر تمام و ختم شد. دیگر مردم خودشان آنقدر عاقل هستند که با عقلشان راه را پیدا کنند. قصه نبوت که تمام شود، قصه حکومت دینی هم تمام می‌شود، قصه سبک زندگی دینی هم تمام می‌شود. بعد از پیغمبر حکومت و خلافت را باید آراء مردم تعیین کنند».

 در همان حالی که این حرف را می‌زنند، دست به سینه می‌گیرند و رو به جایگاه پیغمبر حج می‌گزارند، ابراز ارادت و علاقه می‌کنند، ولی همین که بر می‌گردند به این سمت، می‌گویند:

 «قصه دنیا و شرایط زندگی دنیا فرق می‌کند. نمی‌شود دنیای امروز را با دین چرخاند. اگر بخواهی این کار را بکنی، مشکلات زیادی به وجود می‌آید و اگر الان هم کشور ما مشکلات دارد، مشکلاتش عمدتاً به‌خاطر همین است».

در پاسخ به آنها باید گفت که خیر؛ مشکل خود مائیم. مشکل پیاده‌شدن دین نیست، برعکس. مشکل پیاده نشدن دین در جامعه است. هر چه ما می‌کشیم به خاطر این است که اسم دین هست، ولی رسم دین و سبک زندگی دینی نیست.

خدا حفظ کند جناب آقای ازغدی را. ایشان تعریف می‌کرد که یکی از استادهای ما در حوزه می‌گفت:

"ماها مکاسب می‌خوانیم، مردم مکاسب می‌کنند"

یعنی ما برای خودمان داریم اینجا مباحث مکاسب را قشنگ بررسی می‌کنیم و سال‌ها برایش وقت می‌گذاریم، توضیح می‌دهیم چه جوری باید کاسبی کرد، ولی مردم دارند در کوچه و بازار، خودشان برای خودشان و به رسم خودشان کار می‌کنند. نه مطابق آنچه ما احکامشان را در می‌آوریم و در اختیارشان می‌گذاریم.

مشکل خود ما هستیم. مشکل پیاده نشدن احکام الهی در جامعه است، نه پیاده‌شدن آن.

در زمان پیغمبر اکرم به شیوه‌های مختلف و البته با مجاهدت‌های فراوان که پیغمبر همه عمر نازنینش را به پایش گذاشت، این قسط و عدل تا حد زیادی پیاده شد. از طریق بیان، منطق، اخلاق فوق‌العاده پیغمبر، حلم و مدارا و صبرش و همچنین از طریق جهاد و جنگ و غلظتش با معاندین.

از همین آیه سوره حدید برمی‌آید که اگر قسط بخواهد پیاده شود، اگر بخواهد حکومت الهی روی زمین پیاده شود، اگر بخواهد پیغمبر پذیرفته شود، اگر مردم بخواهند تعالیم پیامبر را مبنی بر قسط در جامعه و جهان پیاده کنند؛ هم بیان و منطق و اخلاق و حلم و لطف و گذشت لازم است، هم جهاد و جنگ و شدید بودن و غلظت داشتن در آنجائی که سر و کار آدم با معاند و شیطان‌صفت است.

مجموع اینها تبدیل و منتهی شد به ایجاد تمدن عظیم و پرشکوه اسلامی. تاریخ هم شهادت می‌دهد که اگر پیغمبر اکرم توانست اسلام را نهادینه کند و بعد توسعه بدهد، موانع بسیاری جلوی ایشان ‌گذاشتند. برای حذف این موانع، اول از بیان و منطق استفاده می‌شد، وقتی طرف جز مکر و حیله و عناد هیچ بازتاب دیگری در رفتارش بروز نمی‌داد، آن‌وقت: أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ.

خدا ما را از همه نگاه‌های دوربین و نزدیک‌بین و آستیگمات و تاربین و دیدِ با عینک تار و دیدِ با عینک آفتابی و...، از همه اینها نجات بدهد تا اسلام، پیغمبر، اولیاء دین و ائمه هدی را همانگونه که بودند و همانگونه که زندگی کردند، ببینیم تا الگوی کامل و صحیحی برای زندگی‌مان پیدا کنیم.

 پرداختن افراطی به یک‌جهت، افتادن از این‌ور بام است. حتماً در آن سقوط است. پرداختن تفریطی به جهت دیگر هم سقوط از جهت دیگر است. باید نقطه ثقل و اعتدال را پیدا کرد. باید میزان بود، چون پیغمبر آمد تا با خودش میزان بیاورد و مردم را هم به‌اعتدال و میزان برساند.

الحمدلله ما چون در جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم، از رحمت و بزرگ‌منشی، مدارا، تحمل، تواضع، کرامت و ملاطفت پیغمبر اسلام نمونه‌های فراوانی را شنیدیم.

هرچقدر هم که می‌شنویم، لذت بیشتری می‌بریم و ان‌شاءالله خداوند این صفات عالی را در ما هم ظاهر بفرماید و به لطف و کرامتش تثبیت بفرماید. اما از آنجائیکه غالباً فقط از یک جهت به این مطالب پرداخته می‌شود و همان قضیه‌ی یک طرفِ بام است و این باعث می‌شود که امت اسلام، آن امت معتدل و قوی و توانمندی که باید بار بیاید، بار نیاید؛ یک مقداری روی قاطع پیغمبر را هم ببینیم.

وقتی ایشان می‌بیند اصل عدالت برای همه مردم، اصل نظام اسلامی و شریعت الهی در خطر است، اینجا به‌هیچ‌وجه از پیغمبر ملاطفت و مدارا دیده نمی‌شود.

یادمان باشد که وقتی فیلم زندگی پیغمبر اکرم را ساختند، ‌بخش اعظمش به جنگ گذشت. چیزی حدود 80 جنگ را پیغمبری که رحمه للعالمین است، به عهده گرفت و در بعضی از آنها به طور مستقیم فرمانده جنگ بود و حضور پیدا کرد. نفرمود روح لطیف و کریم من با حضور در جنگ‌ها نمی‌سازد و شما بروید و من از اینجا مدیریت می‌کنم. نه؛ شمشیر و سلاح به دست گرفت. عده زیادی را مستقیماً به دست خودش به درک واصل کرد. فقط یکی دو نمونه را خدمت شما می‌گوییم.

در قصه یهود بنی‌قریظه، بعد از اینکه آنها خیانت سنگینی کردند، جریان نفوذی راه انداختند، پیمان‌شکنی کردند و از پشت ضربه زدند، پیغمبر اکرم بعد از اینکه بر آنها غالب شد، دستور داد مردان جنگی آنها را که 600 نفر بودند، همه را اعدام کنند.

با اینکه خود ایشان دستور داده بود وقتی اسیر می‌گیرید با او مدارا کنید، به او رحم نمایید و سیر و سیرابش کنید، آزارش ندهید و... .

حتی در جنگ بدر وقتی اسیر گرفتند، پیامبر دستور داد دو سه نفر از آنها باید اعدام شوند. چون اینها دیگر خود جهنم هستند. اینها آدم بشو و اصلاح بشو نیستند و عوض نمی‌شوند. دستور اعدام آنها را داد.

در جنگ اُحد وقتی که پیغمبر اکرم دوباره مسلمان‌هایی را که ظاهراً شکست‌خورده بودند، بسیج و متحد کرد، یکی از نیروهای دشمن که فکر می‌کرد مسلمان‌ها دیگر شکست خوردند و کاری از آنها برنمی‌آید، به آنها نزدیک شد و البته آمده بود که مثل یک آدم پست غنیمت بردارد و اگر کسی از آنها زنده است بکشد و...، چند نفر از اصحاب بلند شدند و به پیغمبر گفتند که ما او را می‌زنیم. پیغمبر اکرم فرمود: خودم او را می‌زنم.

حضرت بلند شد و نیزه‌ای را برداشت و نشانه گرفت و به سمت آن مشرک پرتاب کرد. نشانه‌گیری پیامبر فوق‌العاده بود و دقیقاً به نخاع او اصابت کرد و قطعش نمود. آن آدم تا آخر عمر فلج شد.

 بنابراین وقتی گفته می‌شود «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»، یک انسان معتدلی که آخرین حد اعتدال را دارد؛ یعنی پیغمبر گرامی اسلام، در هر دو بعد فوق‌العاده است. هم مقابل دشمن دست و پایش نمی‌لرزد، با شجاعت و قوت تمام شمشیر می‌زند، رگ قطع می‌کند و...

 هم آنجائیکه باید ملاطفت کند و رحمت داشته باشد، دندان حضرت را هم می‌شکنند، پایش را زخمی می‌کنند، زباله بر سرش می‌ریزند و او باز دست به دعا بلند می‌کند که خدایا؛ اینها را هدایت کن. هنگامی هم که مریض می‌شوند به ملاقاتشان می‌رود.

عظمت پیغمبر در جمع این صفات است، نه فقط در یک بعدش. همان حقیقت نبوی بعد از اینکه پیغمبراکرم این دنیا را ظاهراً ترک فرمودند، توسط امامان هدایت ادامه پیدا کرد. آنها هم پاسبان احکام الهی شدند و هرگز حتی صحابی نزدیک خودشان را به تعقل خودشان واگذار نکردند و ارجاع ندادند در آنجائیکه حکم الهی، حکم واضح و قاطعی بود.

مولایمان امام صادق(ع) نیز در حفظ این شریعت و احکام الهی یکی از درخشان‌ترین روزگارها را به نمایش گذاشت.

قتیبه گوید مردی از امام صادق(ع) مسئله‌ای پرسید. امام صادق(ع) فرمودند: چنان‌که جدم رسول‌الله(ص) فرمودند حکمش این است.

آن مرد گفت: نظر خودتان را بفرمایید. طبق نظر شما این چه حکمی دارد؟

حضرت فرمود: خاموش! من هر جوابی به تو بگویم از قول پیغمبر خدا(ص) است. ما از خودمان رأی و نظری نداریم؛ یعنی از همان اول به صحابه و مردم می‌فهماند که قرار نیست کسی از خودش رأی و نظر به دین اضافه کند. قرار نیست با تعقل خودمان دین را پیش ببریم. قرار است عقل دین را تأیید کند، آنجائیکه دین حکم مشخصی ندارد، عقل به کمک بیاید. آنجائیکه حکم دین، حکم مشخصی است؛ دیگر جایی برای حرف کسی و تعقل کسی باقی نمی‌گذارد.

ابوبصیر می‌گوید به امام علیه‌السلام گفتم که آقا گاهی مسائلی برای ما پیش می‌آید و ما نمی‌توانیم حکمش را از قرآن استخراج کنیم و نمی‌فهمیم، فعلاً هم حدیثی از شما راجع به آن به ما نرسیده است که ما در آن حدیث تأمل کنیم و از طریق آن حکم را بفهمیم. آیا می‌توانیم به نظر خودمان در آن قضیه عمل و اجتهاد کنیم؟

امام قاطعانه فرمود: خیر!

 بعد فرمودند: چون‌که اگر درست تشخیص دادی و درست رفتی، هیچ پاداشی نداری و اگر خطا کردی، به خدا دروغ بستی.

فرمودند کسی که بدون علم و آگاهی از دستورات ما ائمه، اعمالش را خودسرانه و مطابق میل خودش و میل دیگران انجام بدهد، مثل کسی است که خلاف جهتی که او را به مقصد می‌رساند، حرکت می‌کند. هرچه جلوتر برود از مقصدش دورتر خواهد شد.

حضرت فرمودند:

گفتار و سخنان پیغمبر و ما ائمه را به نوجوان‌ها، به بچه‌های خودتان بیاموزید و در انجام این وظیفه تربیتی تسریع و شتاب کنید قبل از اینکه مخالفین گمراه بر شما پیشی بگیرند و سخنان نادرست خودشان را در ضمیر پاک کودک و جوان شما جا بدهند و گمراهشان کنند.

این مطلبی است که امام صادق(ع) از ما مطالبه می‌کند!

 یعنی روز قیامت باید در برابر امام صادق(ع) بایستیم و بگوییم در مقابل امری که به ما کردید، چه کردیم...

 می‌فرماید قبل از اینکه دیگران ضمیر پاک بچه‌هایتان را آلوده و خراب کنند و گمراهشان نمایند، شما مطالب دین و سخنانی را که باید به بچه‌ها برسد، به شیوه صحیح به آنها برسانید. معنی کلام امام این است که همیشه اینطوری نیست که اگر ماهی را هروقت از آب بگیری، تازه باشد.

 اگر بگذارید این آب مدت زیادی بماند، آب گندیده می‌شود. آن‌وقت ماهی که از آب گندیده گرفته شود، دیگر ماهی تازه و سالم نیست.

امام صادق(ع) فرمودند: شیعیان ما! باید سن‌دارهای شما، آنهایی که سنی از آنها گذشته است و خردمندان شما، به نادان‌ها و جاه‌طلب‌ها توجه کنند و هرطور شده آنها را از کار خلاف دور کنند.

هرطور شده است؛ یعنی باید شیوه‌هایش را به هر شکلی که شده است بیاموزید. شیوه‌های صحیح و سبک صحیحش را، نه مثل یک آدم ناتوان که فقط داد بزند و مو پاره کند و سر بشکند، نه؛ به هر نحوی که اثربخش است آنها را از کار خلاف دور کنند.

 و فرمودند اگر چنین نکنند، لعنت من به تمام شما خواهد رسید؛ یعنی نه تنها از شفاعت ایشان برخوردار نخواهند شد، بلکه ملعون هم خواهند شد.

بنابراین نمی‌شود نسل جدید را به خود واگذار کرد. نمی‌شود گفت حالا دیگر روزگار اینها عوض شده و دین به ذائقه آنها خوشایند نیست. دین به ذائقه هر حق‌طلبی خوشایند است، اگر بلد باشیم دین را همانطور که هست با همان زیبایی‌ها و با همان جلال و جمال وقتی هنوز سن‌ها کم است، درست و تثبیت شده به عزیزان و نسل‌های جوانمان برسانیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۱ ، ۰۲:۲۲
عبد