جامعه فاطمیه

مشخصات بلاگ
جامعه فاطمیه
چهارشنبه, ۱۴ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۲۹ ق.ظ

کلاس معارف قرآنی 1399/04/05

بسم الله الرحمن الرحیم

کلاس معارف قرآنی: 1399/04/05

چندین روایت را از میزان الحکمه در باب اخلاص بیان می‌کنیم.

روایت اول از پیامبر گرامی اسلام است:

«إنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقیقةً، وما بَلغَ عَبدٌ حقیقةَ الإخْلاصِ حتّى لا یُحِبَّ أنْ یُحْمَدَ على شی‏ءٍ مِن عَمَلٍ للّه‏»

إنَّ لِکُلِّ حَقٍّ حَقیقةً؛ برای هر چیز درست و هر حقیقتی که در عالم هست، یک باطن و اصل و حقیقتی وجود دارد؛

وما بَلغَ عَبدٌ حقیقةَ الإخْلاصِ؛ و بنده به حقیقت اخلاص نه به ظواهرش، نه آن بخشی که حال آدم را خوب می‌کند، بلکه آنی که واقعاً اگر باشد اخلاص هست، به عمق و باطنش نمی‌رسد.

حتّى لا یُحِبَّ أنْ یُحْمَدَ على شی‏ءٍ مِن عَمَلٍ للّه. تا اینکه دوست نداشته باشد به خاطر کاری و عملی که برای خدا انجام می‌دهد مورد تمجید، قدردانی و ستایش قرار بگیرد.

منظور این نیست که اگر مردم از او تشکر و ستایش کنند، با آنها دعوا کند و ابراز ناراحتی نماید. به هر حال انسان‌ها زیبایی که ببینند تمجیدش می‌کنند.

وقتی مردم او را ستایش می‌کنند با آنها دعوا ندارد ولی حواسش هست خودش چنین مطالبه‌ای نداشته باشد و به آن علاقه‌مند نباشد.

وقتی حضرت می‌فرمایند حقیقت اخلاص آنجاست، قله‌اش، اصلش و باطنش آنجاست؛ یعنی حالا حالاها کسی از این حالت نجات پیدا نمی‌کند. حالا حالاها کسی به آن حد نمی‌رسد که نخواهد بابت کاری که درست انجام می‌دهد، هیچ نوع تمجیدی از او بشود.

روایت دوم از امام صادق علیه السلام است:

 «وَ الْعَمَلُ‏ الْخَالِصُ‏ الَّذِی‏ لَا تُرِیدُ أَنْ‏ یَحْمَدَکَ‏ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»

عمل خالص آن است که نخواهی هیچ کس ستایشت کند الاّ خود خدا. یعنی وقتی کاری انجام دادی از هیچ کس ستایش نمی‌خواهی ولی دوست داری که خدا بگوید چه بنده‌ای دارم!  و... .

روایت سوم از امیرالمومنین(ع) است:

 «أصْلُ الإخْلاصِ الیَأسُ مِمّا فی أیْدی النّاسِ»

اصل اخلاص چشم امید بریدن است از آنچه در اختیار و ملکیت مردم است.

روایت چهارم از مولایمان امیرالمومنین(ع) است:

 « العِبادَةُ الخالِصَةُ أن لا یَرجُوَ الرَّجُلُ إلاّ رَبَّهُ و لا یَخافَ إلاّ ذَنبَهُ »

عبادت خالص این است که انسان اصلاً جز به خدا امید نبندد و هیچ ترسی هم جز از گناهان خودش نداشته باشد.

در واقع وجه مشترک روایات فوق یک جریان است و نه یک واژه.

روایت آخر از معانی الأخبار نقل شده است:

« جَبرئیلُ علیه السلام ـ لَمّا سألَهُ النّبیُّ صلى الله علیه و آله عن تَفسیرِ الإخْلاصِ ـ: المُخْلِصُ الّذی لا یَسألُ النّاسَ شَیئا حتّى یَجِدَ، و إذا وَجدَ رَضِیَ، و إذا بَقِیَ عِندَهُ شیء أعْطاهُ فِی اللّه، فإنَّ مَن لَم یَسألِ المَخلوقَ فَقَد أقَرَّ للّه ِ عزّ و جلّ بالعُبودِیَّةِ، و إذا وَجَدَ فرَضِیَ فهُو عنِ اللّه ِ راضٍ، و اللّه ُ تبارکَ و تعالى عنهُ راضٍ، و إذا أعطى للّه ِ عزّ و جلّ فهُو على حَدِّ الثِّقَةِ برَبِّهِ عزّ و جلّ»

پیغمبراکرم(ص) درباره شرح اخلاص از جبرئیل سوال کرد. وقتی می‌فرماید: عن تَفسیرِ الإخْلاصِ؛ یعنی از جبرئیل می‌خواهد اخلاص را برایش کاربردی توضیح بدهد. یعنی کسی که واقعاً مخلِص است، چگونه عمل و فکر می‌کند که شیطان نمی‌تواند در او نفوذ کند؟ یا حداقل دیرتر از بقیه می‌تواند در او نفوذ کند؛ چنین فردی سبک زندگی و شیوه تفکرش چگونه است؟

جبرئیل اخلاص را برای پیامبر اینگونه شرح داد:

 المُخْلِصُ الّذی لا یَسألُ النّاسَ شَیئا حتّى یَجِدَ و إذا وَجدَ رَضِیَ؛ مخلِص کسی است که از مردم هیچ درخواست، تقاضا، توقع و مطالبه‌ای ندارد تا زمانی که خودش آنی را که می‌خواهد به دست بیاورد و وقتی خواسته و هدفش را بدست آورد، آن وقت راضی و خشنود می‌شود.

 و إذا بَقِیَ عِندَهُ شیء أعْطاهُ فِی اللّه؛ و از آن چیزی که نزدش هست و به دست آورده است(بالاخره یک مقداری هم اضافه‌تر هست که مورد نیاز خودش نیست)، از آن در راه خدا به دیگران خواهد داد.

فإنَّ مَن لَم یَسألِ المَخلوقَ فَقَد أقَرَّ للّه ِ عزّوجلّ بالعُبودِیَّةِ؛ مطلب از این قرار است که هر کس از مخلوق چیزی نخواهد، تقاضا و مطالبه نکند و توقعی نداشته باشد،  در واقع اقرار کرده است که عبد خداست.

و إذا وَجَدَ فرَضِیَ فهُو عنِ اللّه ِراضٍ؛ و چیزی را که می‌خواهد به دست می‌آورد و از این جهت احساس رضایت می‌کند، این آدم از خدا راضی شده است. یعنی از خدا رضایت پیدا کرده است. (یعنی در اینجا به دنبال رضایت از خدا بگردید).

و إذا أعطى للّه ِ عزّ و جلّ فهُو على حَدِّ الثِّقَةِ برَبِّهِ عزّوجلّ؛ این آدم که خودش مطلب را پیدا  می‌کند، خودش به آنچه خواسته‌اش است می‌رسد و از آنچه یافته در راه خدا عطا می‌کند، این اعطا کردن از دست‌رنج، بر مبنای شدت اعتمادش به خداست.

این آدم وارد محدوده و فضای اعتماد به خدا شده است. تا قبل از آن باور اعتماد به خدا در آدم‌ها واقعاً وجود ندارد.

فقط کافی است روی این روایت فکر کنیم. این تفسیر اخلاص و آن خالص شدنی است که خدا می‌پسندد. در این روایت شعار به طور کامل کنار می‌رود، به ما یاد می‌دهد چه جوری باشیم که خدا دوست دارد. اگر غیر از این باشیم، به دل خدا نمی‌چسبیم!

وقتی گفته می‌شود از دیگران چیزی نمی‌خواهد، به معنای این نیست که با مردم در مواردی که نیاز دارد مشاوره نمی‌کند یا نمی‌رود دانش بیاموزد یا در جاهایی تبادل فکری و ذهنی یا مالی ندارد و... .

به معنای این نیست که از روی غرور از مردم بی‌نیازی بجوید. به این معناست که به آنچه دیگران دارند چشم امید ندارد. فقط و فقط دست به زانوی خودش می‌گیرد و آنقدر پیگیری و جدیت به خرج می‌دهد تا به آنچه که می‌خواهد و لازم می‌داند که به آن برسد، برسد.

وقتی به آن رسید، آن وقت احساس رضایت می‌کند که کار انجام شد و وسط راه نماند؛ وگرنه تا قبل از آن همچنان تلاشش را ادامه می‌دهد و کوتاه نمی‌آید. چنانچه میانه راه دستاوردهایی پیدا کرد به آن رضایت نمی‌دهد. به برگشت از مسیر هم به خاطر اینکه رفتن از مسیر دشوار است هرگز رضایت نمی‌دهد. راضی نمی‌شود تا وقتی که به هدف و خواسته درستش برسد چه آن هدف مادی باشد چه هدف معنوی باشد.

وقتی هم که به فضل خدا آن را دریافت کرد، آن وقت از آن چیزی که پیش خودش دارد چه مادی باشد چه معنوی، علم، آگاهی، محبت و بخشش هر چیزی می‌تواند باشد؛ از آنچه نزد خودش است در راه خدا عطا می‌کند.

این توهم را ندارد که اینها  جزو مِلک شده است و برای اینکه دارایی‌اش حفظ شود نباید آن را به دیگری بدهد والاّ از دارایی‌اش کم می‌شود؛ یا اینکه فکر کند اینهمه زحمت کشیده و دیگران وضعشان خوب می‌شود و دارایی او کم می‌شود، برای جبران آن باید همچنان تلاش کند و... .

انسان وقتی این کار را انجام می‌دهد و در راه خدا عطا می‌کند که اعتماد داشته باشد نزد خدا چیزی گم نمی‌شود، بلکه حساب و جبران می‌شود و بهترش به او داده می‌شود.

اگر کسی چنین خصوصیاتی داشت که از مردم در زبان و در عمل هیچ خواسته، توقع و چشم امیدی نداشت، این آدم باور دارد که خدایی دارد و آن خدا عطا کننده است. با استعدادها و توانایی‌هایی که دارد می‌تواند خیلی از خواسته‌هایش را خودش برآورده کند. وقتی هم که به خواسته‌اش رسید، از خدایی که او را به خواسته‌اش رسانده است راضی خواهد شد و نه از خلق و نه از خودش.

این آدم هم در زبان، هم در عمل به بنده بودنش برای خدا اقرار می‌کند. بقیه آدم‌ها در بندگی خالص نیستند.

(سوال: آیا می‌شود گفت: اللّهُمَّ لا تُحوِجْنی اِلی لِئام خَلْقِکَ؟

پاسخ: این جمله درست است که خدایا مرا به افراد شرور و پست محتاج نکن ولی فرمایش این روایت به مراتب بالاتر از این حرف هاست. چشم امید نداشتن به دیگران یعنی تا آخرین حدی که می‌توانی تلاش کن خودت به خواسته‌ات برسی، باید خیلی پیگیر و جدی باشی و عزت نفست خیلی زیاد باشد. حتی اگر دست و پا و چشم هم نداری، وجود که داری! ثابت کن وجود داری.

این روایت نمی‌خواهد واقعیت را انکار کند. آن واقعیت این است که انسان‌ها به تنهایی  نمی‌توانند از پس همه نیازهایشان برآیند و به طور صد در صد از دیگران بی‌نیاز نیستند. این منکر وجدانیات است و چنین چیزی امکان پذیر نیست. این روایت به کسی که دنبال اخلاص است این مطلب را متذکر می‌شود که اگر می‌خواهی خالص شوی، با جدیت تمام به صحنه بیا.

مقاومت‌هایی که ما می‌کنیم به دو دلیل است:

یکی اینکه مثلا فکر می‌کنیم مگر می‌شود؟ من که خیلی جاها وابستگی دارم...

درست است که ما واقعاً خیلی جاها به خیلی چیزها وابسته‌ایم ولی یک تأملی کنیم و ببینیم آیا می‌شود آن وابستگی‌ها را کم کرد؟

قطعاً می‌شود کم کرد.

 خیلی وقت‌ها به خودمان حق می‌دهیم چیزهایی را از دیگران توقع و مطالبه کنیم و آن را وظیفه دیگران می‌دانیم و حق خودمان. با این روایت‌بخش زیادی از این توقعات را باید دور بریزیم.

هر توقعی داری فقط از خودت داشته باش؛ چه توقعت منطقی باشد چه توقع احساسی باشد. از مردم قلباً چیزی نخواه.

 انتظار نداشته باشید که مردم از شما قدردانی کنند. مردم همه کس هستند. فرقی نمی‌کند از نزدیکان باشند و یا از غریبه‌ها. شما نخواهید؛ نه اینکه او وظیفه ندارد و باید انجام بدهد یا نباید انجام بدهد. الان ما به طرف مقابل هیچ کاری نداریم.

 بحث، بحث خودمان است. من چه جوری خودم را بسازم که قدردانی از خودم را نخواهم؟

 حتی نخواهم اصلاً طرف بفهمد برایش چه کار کردم.

 اصولاً هم نمی‌فهمیم دیگران برای ما چه کار کردند. ما خیلی چیزها را نمی‌فهمیم. مگر  می‌فهمیم الان امام زمان برای ما چه کار می‌کند؟

حتی اگر فهم اینکه شما برای دیگران چه کار کردید برای بعضی‌ها اتفاق نیفتاد، نیفتاد!

خیلی کارها ممکن است برای کسی انجام بدهید و او اصلاً نداند این کارها را برایش انجام دادید.

 مگر اینکه همین اخلاص به شما بگوید یک جاهایی به طرف بفهمانید کارهایی برایش انجام دادید یا حسی نسبت به او دارید تا آن کار را علامت محبت بگیرد، چون آدم‌ها به ابراز احساساتی که بر زبان جاری می‌شود نیاز دارند. به هر حال اکثر آدم‌های معمولی به‌بخش زیادی از این کارها نیاز دارند و باید برایشان این کارها را انجام داد.

بنابراین اگر می‌خواهید خالص شوید باید با همه استعدادها و توانایی‌هایتان که مدام هم باید رو به رشد حرکت کند به صحنه بیایید.

باید از خودتان توقع داشته باشید و نه از مردم. این موضوعات در حد جمله آسان است ولی باید روی آنها کار کرد. این روایت می‌خواهد بگوید کسی که خالص است چنین آدمی است.

 وقتی اصلاً برایتان مهم نباشد که دیگران بدانند شما این کار را کردید یا شما این کار را نکردید، اول اینکه مدح مردم را دیگر نخواهید طلبید. دوم اینکه اصلاً سر مسائل دنیایی با هیچ کسی رقابت نمی‌کنید. چون دانستن، فهمیدن و قدردانی دیگران، ندانستن، نفهمیدن و عدم قدردانی دیگران برایتان یکسان می‌شود.

البته کار بسیار دشواری است. هرچند میزان دشواری آن به میزان نزدیک بودن آدم‌ها به اخلاص فرق می‌کند.

مثلا کتاب و مقاله نوشتید و کلی رزومه جمع کردید که بار علمی‌تان را نشان می‌دهد، ممکن است هیچ کس نفهمد این کارها مال شماست و از یک آدم عامی هم کمتر نگاهتان کنند؛ حرفتان اهمیتی پیدا نکند، حتی خودتان اهمیتی پیدا نکنید، اینکه چطور اهمیتتان را اثبات کنید و... .

روان شناس‌ها با این مبحث مشکل دارند. از یک طرف می‌بینند حرف، حرف درستی است و خود روان شناس‌ها به شکل‌هایی این مطالب را می‌گویند، ولی به شکل‌هایی نمی‌توانند همه را با هم جمع ببندند. اگر ما هیچ توقعی از دیگران نداشته باشیم، در جاهایی که احتیاج‌هایی داریم چه کنیم؟

این را بدانیم که زندگی دنیا جوری بنا شده است که انسان تا محدوده‌ای می‌تواند خواسته‌هایش را به دست خودش برآورده کند. زندگی، زندگی جمعی است. ولی اگر آدم‌ها هر کدام سعی کنند آن کاری را که می‌دانند وظیفه، مسئولیت و تعهدشان است در نهایت درجه کامل و درست و با همت خود و مسئولانه انجام بدهند، این روایت محقق خواهد شد.

روایت نمی‌خواهد بگوید شما از مردم بی‌نیاز می‌شوید، چنین امری امکان ندارد. متاسفانه حتی گاهی به آدم بد هم نیازمند می‌شویم؛ مثلاً همان آدم بد ممکن است بشود همسایه‌مان، بغل دستی، همکلاسی، استادمان، شاگردمان و... .

در زندگی جمعی همه آنها با هم است. ولی تا آخرین حدی که می‌توانید، آن کاری را که برای خودتان اولویت دادید و باید به دست شما انجام شود، آن کار را خودتان انجام بدهید؛ آن هم تا آخرین حد ممکن. در عین حال در موارد ضروری سراغ کسانی بروید که باید از آنها کمک گرفت.

مثلاً من می‌توانم خیلی از دانش‌ها را با صرف مقداری هزینه و وقت گذاشتن بدست بیاورم ولی از همان اول خیال خودم را راحت می‌کنم و می‌گویم چه کسی بلد است به من یاد بدهد؟ این راحت طلبی درست نیست.

 یا مثلاً می‌توانم و لازم است راجع به مسائل ارتباطی خودم با دیگران مطالعه کنم، از نظرات عالمانه استفاده کنم، چندین کتاب بخوانم، صوت‌هایی بشنوم، برنامه‌ریزی داشته باشم ولی فقط دلم می‌خواهد کسی پیدا شود و من سوال کنم و او نیز جواب سوالم را بدهد تا راحت و خلاص شوم و به راحتی جوابم را بگیرم.

البته وقتی دارم عالِم می‌شوم از کتاب، جزوه، صوت، مجموعه‌ی ماحصل علم و تجربه دیگران بهره می‌برم و از آنها بی‌نیاز نیستم ولی همه اینها با تلاش خودم محقق می‌شود.

گرچه از مشاوره در زمان‌هایی بی‌نیاز نیستم ولی توقع نا‌به‌جا در خصوص مشاوره اختصاصی ندارم. در درجه اول باید دستم را روی زانوی خودم بگذارم و سعی کنم.

جای تعجب است که بعضی از جوان‌ها وقتی می‌خواهند ازدواج کنند حداقل بیست سی تا کتاب راجع به روابط زناشویی و شناسایی روحیه دیگران و شیوه‌های برقراری صحیح ارتباط و امثال اینها مطالعه نکرده‌اند.

چند تا جمله یاد گرفته‌اند و فکر می‌کنند زندگی مشترک با همین‌ها حل است.

ممکن است افراد خواسته‌ای را در اولویت قرار دهند که آن خواسته واقعاً اولویت نداشته است. در این صورت باید آن را حذف کرد.

اگر ما برای رسیدن به خواسته‌هایمان نهایت تلاشمان را می‌کنیم به معنای این نیست که نسبت به خواسته‌ها و نیازهای دیگران بی‌تفاوت باشیم.

مثلا هدف من این است که با تمام وجود تلاش کنم و در کنکور  قبول شوم؛ اما نباید فراموش کنم که در خانه چه می‌گذرد، دیگران چه نیازهایی دارند، من چه وظایفی دارم و... .

نباید اینها به طور کامل فراموش شود.

روایت می‌فرماید وظیفه‌ات را بشناس و با جدیت برای هدف‌های زندگی تلاش کن. کوتاه نیا و تا جایی که باید برسی نرسیده‌ای، راضی نشو.

گاهی وقت‌ها هدف گذاری فرد این است که کاری را برای دیگری انجام بدهد. در این حالت هم فرقی نمی‌کند. بالاخره آن کاری که برای دیگری می‌خواهی انجام بدهی الان کار خودت شده است.

مثلا اگر قرار است به همسایه کمک کنی، باغچه‌اش را بازسازی کنی، درخت در آن بکاری... اینها دیگر الان کار شماست، کار همسایه نیست؛ همین کارها را باید با نهایت دقت و تلاش انجام داد. اگر می‌خواهی به نتیجه درست برسی حتماً باید راجع به آنها آگاهی داشته باشی و مشاوره بگیری. البته باید این آگاهی و مشاوره را با کمترین ایجاد زحمت برای دیگران بدست آورد.

 اگر دیگران کارهایی برای ما انجام دادند، لازم است جبران کنیم. صرف گفتن «ممنون» به آدم که خیلی فشار نمی‌آورد!

حتی همان تشکر را بعضی‌ها به سختی می‌گویند با اینکه آن تشکر زبانی جبران کننده نیست. خیلی بیشتر از اینها باید انسان انجام بدهد، خیلی بیشتر.

این روایت ما را هدایت می‌کند و به ما می‌فهماند که چگونه برای خدا خالص شویم.

(سوال: اگر ما برای کسی کاری انجام دادیم ولی هیچ تشکری ندیدیم و در دلمان غمگین شدیم آیا اجر کار ما از بین می‌رود و در تضاد با اخلاص است؟

پاسخ: اگر کاری را برای کسی انجام می‌دهید و هیچ تشکری نمی‌بینید و در دلتان غمگین  می‌شوید، باید بررسی کنید که اولاً آن کار را برای چی و چه کسی انجام داده بودید؛ آیا فقط هدفتان این بود که آن کار برای آن آدم انجام شود؟

 یا احساس کردید اگر تشکر نمی‌کند یعنی محبت و ارتباطی بین شما شکل نگرفته است؟

شاید احساس می‌کنید اگر او تشکر نمی‌کند یعنی کار من بیخود بوده است یا خودم به اندازه کافی خوب نبودم، کارم خوب نبود...

 طرز تفکر و تحلیل است که باعث می‌شود خیلی وقت‌ها انسان غمگین شود والاّ اگر اولی ملاک بوده، یعنی شما کار را فقط برای آن آدم انجام دادید و صرفا آن شخص برایتان مهم بود تا کارتان را ببیند و شما این کار را برایش انجام دادید؛ چنانچه تشکر کرد یا نکرد و شما غمگین شدید یا نشدید، این با اخلاص تضاد دارد).

به ما دستور داده‌اند: «جاهِدوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»

آیه‌ی بسیار پر عظمتی است. یکی از چیزهایی که خدا از ما خواسته این است که خیلی تلاش کنیم. تلاشمان جوری باشد که حق تلاش ادا شود؛ یعنی آخرِ تلاش باشد.

 شنیده‌اید که می‌گویند فلانی صبر را از صبر خودش شگفت زده کرد؟ یعنی دیگر حق صبر را ادا کرد. وقتی دستوری داده می‌شود باید از همه زوایا به آن توجه کرد. باید فکر کنیم چگونه در عمل و در‌بخش ها و زوایای مختلف زندگی‌مان پیاده کنیم.

نگاه شش وجهی یکی از معانی‌اش همین است.

یعنی از همه زوایا بررسی کنیم. گذشته و سابقه آن را در نظر بگیریم، آینده‌اش، اثرات و تبعاتش، حمایت‌هایش، موانعش و همه این موارد را باید ارزیابی کنیم و سپس کار را انجام بدهیم.

 یکی از تلاش‌هایی که در اسلام از خانم‌ها خواسته شده است "حُسن التَبَعُّل" است: جَهادُ الْمَرأةِ حُسْنُ التَّبَعُّل.

گفته شده است که جهاد زن حُسْنُ التَّبَعُّل است. یعنی خیلی قشنگ بتواند همسر داری کند.

نگفته‌اند جهاد زن خوب فرزندداری کردن است. البته نقطه مقابلش را هم برای شوهر گفته‌اند. فعلاً بحث ما در خصوص زنان است.

برای اینکه این جهاد انجام شود، در درجه اول بلد بودن می‌خواهد. بعد تمام لوازم جهاد را باید رعایت کرد.

مواضعی را که انسان در آن قرار گرفته است شناسایی نماید، اینکه از چه ناحیه‌ای تهدید  می‌شود؛ دوست و دشمن کیست، تاکتیک‌های هر کدام چیست، کمینگاه‌هایی که ممکن است از آن ناحیه به او حمله شود، آماده شدن برای غافلگیری‌ها و حمله‌ها، اینکه تیزبین و تیز فهم باشد و... .

 در عین حال از خیلی چیزهایی که در جهاد هست ولی اگر به آنها اهمیت داده شود به خیلی چیزهای مهم‌تر نمی‌تواند برسد و لازم است به خاطر چیزهای مهم‌تر از این موارد بگذرد.

یک تصوری از طریق بعضی از کتاب‌های روان‌شناسی که جزو کتاب‌های پر فروش دنیا هستند به ما تلقین کرده‌اند و روی آنها اصرار می‌شود و در دهان مردم پیچیده است.

آن هم این است که می‌گویند وقتی ازدواج می‌خواهد شکل بگیرد، دو نفر باید شخصیت‌هایشان شکل گرفته باشد و بعد وارد یک رابطه شوند و انتظار نداشته باشند طرف مقابلشان را تحت تاثیر قرار بدهند. دنبال تغییر در او نباشند.

این تصور یک معنای درست دارد و یک معنای غلط.

معنای درستش این است که دائم با زبان، نیش و کنایه نزن. وقتی مدام رفتارهای غلطش را  می‌بینی اخم نکن؛ ابراز نارضایتی نکن. یعنی روش امر به معروف و نهی از منکرِ غلط را انجام مده.

 ولش کن! نمی‌خواهد تغییرش بدهی، چون رابطه‌تان به هم می‌خورد؛ زندگی‌تان از هم  می‌پاشد... این معنی درستش است. گرچه رفتار غلطی وجود دارد ولی معنای درست این دیدگاه این است که به دنبال تغییر در او نباشید.

ولی از جهتی این توصیه به شدت غلط است، چون اصلاً ازدواج حرکت به سمت تکامل است.

یعنی همواره طرفین باید اسباب رشد را برای همدیگر فراهم کنند و مشوق همدیگر در این جهت باشند. اگر رفتارهای غلط و آزاردهنده فاحشی در طرف مقابل هست که قابل اغماض نیست، باید فکر کنند چه راه‌هایی برای برطرف کردن وجود دارد. لازم است مطالعه کنند، آموزش ببینند، کلاس بروند، تدبر کنند، اینکه چه کارهایی در این مسیر انجام بدهند و... .

 واقعاً بخشی از جهاد همین است. پیامبر گرامی اسلام فرمودند با ازدواج نصف دین حفظ  می‌شود؛ اما متاسفانه خیلی‌ها آن را فقط به مقوله شهوت بر می‌گردانند.

 مطلب خیلی بالاتر از این است. دین شیوه زندگی و سلوک است. ازدواج کمک می‌کند فرد نگاه جمعی پیدا کند. از خودیت‌ها، مَنیت‌ها و فرعونیت‌ها فاصله بگیرد و همین انسان را
دین‌دارتر می‌کند.

فقط باید از مسیر درست و شیوه صحیح این کار را انجام داد. برای تغییر طرف مقابل یک تفکر درستی لازم است. آن تفکر درست چیست؟

 اینکه من نیمه‌ای از این رابطه را بر عهده دارم. سهم من نیمی از این رابطه است. من باید در این نیمه، همانی باشم که دلم می‌خواهد باشم. همان آدم محبوب، دوست داشتنی، خوش اخلاق، شاد، سرزنده و موفق. همان که می‌توانم باشم، باشم!

و اهمیت ندهم به اینکه طرف مقابل نمی‌فهمد که من دارم برای حفظ این نیمه این تلاش‌ها را انجام می‌دهم.

برای حفظ این نیمه حتماً باید رابطه درستی با طرف مقابلتان داشته باشید.

 اگر می‌خواهید آدم محبوب، موفق و شادی باشید، حتماً باید به او هم توجه کنید. باید خیلی هم توجهات دقیقی داشته باشید. اینکه بازخوردش از آن طرف چیست دیگر به آن اهمیت ندهیم.

این همان چیزی است که در این روایت می‌فرماید اگر خالص باشی، دستت را می‌گذاری روی زانوی خودت. نه اینکه التماس و اصرار کنی که دائم او را تغییر بدهی؛ نه اینکه مدام با احساس تلخکامی از رفتارهای غلطش زندگی کنی؛ نه اینکه برای محافظت از خودت مرتب او را مقصر رنج‌هایت قلمداد کنی و بعد بخواهی یک جوری فقط فرار کنی.

رابطه یک هنر است. یک تابلو نقاشی است که شما آن را می‌کشید. ساختمانی است که شما آن را می‌سازید. ساخت رابطه‌ها به مقدار زیادی کار خود آدم است و خیلی... زیاد به خود آدم بر می‌گردد. گدای محبت کسی نباید بود.

اگر می‌خواهی کنترل کنی، آن سهمی را که به خودت بر می‌گردد کنترل کن؛ نیمه خودت را کنترل کن. در این صورت به طرز حیرت‌آوری تغییر در زندگی اتفاق خواهد افتاد.

کار را به خاطر نتیجه‌اش نباید انجام داد. البته باید به نتیجه توجه کرد؛ تبعاتش را در نظر گرفت، آن را هدف گذاری کرد ولی حالا نتیجه این شد یا نشد، دیگر این دست ما نیست.

 با کمال تعجب بعد از مدتی متوجه می‌شوید چقدر دارید غنی می‌شوید. چقدر دارید از درون پر مایه می‌شوید؛ قوی می‌شوید و‌بخش زیادی از آنچه را که در این رابطه می‌خواهید، خودتان دارید به دست خودتان ایجاد می‌کنید.

 اگر این شیوه درست اتفاق بیفتد حتماً روی طرف مقابل اثراتی دارد. البته زمان می‌برد.

متاسفانه غالباً افراد در دام قضاوت و داوری می‌افتند. اغلب افراد به دنبال مقصرند و دیگران را سرزنش می‌کنند. کام خودشان را تلخ می‌کنند و فشار عصبی در خودشان ایجاد می‌کنند. در واقع دور باطلی ایجاد می‌شود چون همه اینها به طرف مقابل هم انتقال پیدا می‌کند. دنبال این هستند که حق به جانب کیست.

این روایت می‌گوید از این قالب بیرون بیا. تمام تلاشی که می‌شود کرد انجام بده؛ فارغ از اینکه طرف مقابل این تلاش را می‌فهمد یا نمی‌فهمد. البته باید به گونه‌ای عمل کنی که او بفهمد شما محبت داری.

 این خودش تلاش است و نشان می‌دهد این محبت را خالصانه و صادقانه دارید و نه مزدورانه.

دنبال مقصر و متهم نگردید، دنبال سرزنش کردن کسی نباشید. فقط پویایی خودتان برایتان مهم باشد.

لازمه چنین کاری این است که دستور دیگر دین پیاده شود. آن دستور بخشش است. بخشش در تمام زوایا.

اگر موفقیت را می‌خواهیم برای همه بخواهیم، رضایت را می‌خواهیم برای همه بخواهیم؛ شادی را می‌خواهیم برای همه بخواهیم. آدمی که بخشنده است آماده است که بپذیرد خیلی... وقت‌ها دیگران آن طوری نیستند که ما می‌خواهیم و می‌پسندیم.

با این دیدگاه سطح توقع از دیگران، خود به خود پایین می‌آید ولی سطح توقع از خود بالا  می‌رود.

بنابراین این تفکر عوامانه را دور بریزید که کسی فکر کند چون در ابتدای ازدواج بررسی کرده است که به هم بخورند و کفو هم باشند دیگر مسئله حل است!

این اشتباه است که فکر کنیم اگر در زندگی عشق باشد دیگر همه چیز حل است. اینها شعار است. زندگی مشترک یک رابطه است. دائم باید با جهاد برای این رابطه برنامه‌ریزی کرد.

 اگر اینهمه چالش و دردسر دارد پس پای عشق چه می‌شود؟

اتفاقاً این چالش‌ها برای این است که آن عشق بماند و ایجاد شود. آن قدیم قدیم‌ها بود که افراد با همدیگر مشکل کمی داشتند. کمی مشکلشان هم به خاطر این بود که هر کسی کار خودش را می‌کرد. امروزی‌ها واقعاً از هم رابطه می‌خواهند و این رابطه را باید ساخت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۱۴
عبد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی